جدول جو
جدول جو

معنی سنگ پلک - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ پلک
پل سنگی بر روی رودها و نهرها، نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ پا
تصویر سنگ پا
نوعی سنگ سوراخ سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می کنند، سنگ خاز، سنگ سودا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ پشت
تصویر سنگ پشت
لاک پشت، حیوانی خزنده، تخم گذار و علف خوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دست ها، پاها و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دست و پای خود را به داخل آن می کشد و پنهان می شود، سنگ پشت، خشک پشت، کاسه پشت، کشف، کشتوک، کشو، باخه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ آهک
تصویر سنگ آهک
سنگی سفید که از آن آهک تهیه می کنند، آن را در کوره های مخصوص تا ۹۵۰ درجۀ سانتی گراد حرارت می دهند تا آهک به دست آید، کربنات کلسیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ محک
تصویر سنگ محک
محک، سنگی که طلا یا نقره را به آن می مالند و عیار آن ها را آزمایش می کنند، وسیله ای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی، سنگ زر
فرهنگ فارسی عمید
(سَمْ پُ)
یکی از حواریون است که در باب دین مسیح رسائل چند نگاشت و در 67 م. در شهر رم بقتل رسید. (ترجمه تاریخ تمدن قدیم ایران تألیف فوستل دوکولانژ). بولس. رجوع به بولس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
سنگی که به هندی جهانوا گویند. (غیاث). سنگ کانی سوراخ سوراخ که در حمام چرک پا بدان پاک کنند. سنگ پاخار. نشفه. نسفه. نشف. پاشنه سنگ. سنگ پاشنه. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
رو نیست، سنگ پاست، بسی بی شرم است
لغت نامه دهخدا
(سَ پُ)
جانوری است از دستۀ خزندگان که آنرا کشف و باخه نیز گویند و به هندی کچهوا نامند. (غیاث). کشف. (فرهنگ رشیدی). جانوری است معروف که او را لاک پشت و کاسه پشت نیز گویند. (برهان). خشک پشت. سلحفاه. ابوالمتجمل. باخه. ظهره. حنفاء. حمسه. انقدان. (یادداشت مؤلف) :
چو گل کی دهد بار خار درشت
گهر چون صدف کی دهد سنگ پشت.
اسدی.
در آبگیری دو بط و سنگ پشتی ساکن بودند. (کلیله و دمنه) ، نوعی از ماهی درم دار. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. دارای 149 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ رَ)
دهی است از دهستان راستوپی بخش مرادکوه شهرستان شاهی. دارای 380 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ مِ / مَ حَ)
سنگی سیاه و سخت که طلا و نقره را بدان امتحان کنند. (ناظم الاطباء) :
از دل مپرس نیک و بدهر سرشت را
آئینه ست سنگ محک خوب و زشت را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ نَ مَ)
نوعی از نمک که از کان برمی آید و به نمک سنگ شهرت دارد. (آنندراج) :
بشور خاست ز دل نامۀ همیشۀ ما
مگر بسنگ نمک شد شکست شیشۀ ما.
محسن تأثیر (از آنندراج).
ز سوز دل نبودهیچ کام خام مرا
پزد ز آتش سنگ نمک طعام مرا.
شوکت بخاری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ مُ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر است که 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ گِ)
سجیل. (نصاب الصبیان) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ پشت
تصویر سنگ پشت
جانوریست معروف که او را لاک پشت و کاسه پشت نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ محک
تصویر سنگ محک
سنگ زر زرسنجه زرسنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ پشت
تصویر سنگ پشت
((~. پُ))
لاک پشت
فرهنگ فارسی معین
باخه، کاسه پشت، لاک پشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خستگی ناپذیر، استقامت یا لجاجت در کاری، کینه جویی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی توکا
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای قدیمی که خرابه های آن در جنوب دهکده ی پلور از
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرحم
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در روستای وزوار در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از ماهیان رودخانه ای به اندازه ی کولی که از جلبک های داخل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ پشت، لاک پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع تنکابن، از توابع دهستان خانقاه پی قائم شهر، قله ای به ارتفاع، ۰۵۰متر در کلاردشت، از توابع دهستان بیرون.، از دهستان بیرون بشم نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حومه ی پرتاس سوادکوه، از محله های قدیمی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از مچ پا، بر آمدگی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
دل سنگی، سنگ دل
دیکشنری اردو به فارسی